Saturday 12 September 2009

شکارچی دانش آموز II

پش از انتظار زیاد که سه تا از کبوترها به دام نزدیک شده بودند نا گهان شکارچی از پشت سر خود صدای داد و فریاد دو نفر را شنید که داشتند نزدیک میشدند و با صدای بلند باهم گفتگو میکردند. شکارچی از ترس اینکه کبوترها رم کنند و بدام نیفتند فوری خودرا بآن دو نفر رسانید و گفت: - آقا یان محض رضای خدا دراینجا داد و فریاد نکنید تا مرغهای من نترسند و فرار نکنند

آن دو نفر که « طلبه » بودند یعنی دانشجویان مدرسه های قدیم مذهبی بودند گفتند: « ما با کسی کاری نداریم، ما داریم در یک مسئله ای که در آن اختلاف داریم گفتگو و مباحثه میکنیم و اینجا هم بیابان خداست و بلند حرف زدن آزاد است، اینجا که بچۀ کسی نخوابیده که بیدار شود یا آدم مریض بستری نیست که ناراحت بشود

شکارچی گفت: « آخر من ایجا دام گذاشته ام و میخواهم کبوتر  بگیرم و اینها از سر و صدای شما میترسند و فرار میکنند ولی اگر ساکت باشید ممکن است به دام بیفتند

طلبه ها جواب دادند : « تو میگوئی ما از کار خودمان دست بر داریم تا تو بکار خودت برسی؟ در اینصورت اگر تو حاضر هستی دو تا کبوترهم بما بدهی ساکت میشویم و گرنه هر کسی باید بکار خودش برسد و اینجا جای درس خواندن مااست. ممکن است تو بروی بساط خود را جای دیگر پهن کنی

صیاد گفت : « آقایان عزیز، آخر من آدم کاسب هستم و چند نفر نان خور دادم و باید با فروش این مرغها زندگی کنم و از صبح تا حالا انتظار کشیده ام تا حالا که سه کبوتر آمده اند نزدیک تله میچرند و ممکن است بدام نیفتند و اگر دو تا را شما ببرید و یکی بماند برای من نان نمیشود

 آن دو نفر جواب دادند : « تو هر روز این کار را میکنی و ما مدتهاست گوشت شکار نخورده ایم و چون گوشت کبوتر در مدرسۀ ما خیلی تحفه است ما میخواهیم امروز بدوستان خود در مدرسه مهمانی بدهیم و کبوترهای امروز قسمت ما است

صیاد گفت : « آخر ای خوش انصافها، این مرغان که کبوتران مدرسه نیستند، مال بیابانند، این دام را هم که طلبه ها نساخته اند، زن من با فته است، این زمین هم که وقف مدرسه نیست و شما هیچ حقی بگردن من ندارید، پس چرا میخواهید مزاحم من بشوید؟

 اما هر چه شکارچی التماس کرد بگوش آنها نرفت که نرفت و گفتند یا باید قبول کنی که دو کبوتر هم بما بدهی تا ساکت شویم یا ما هم بکار خودمان مشغول میشویم و اگر مرغها پریدند بما مربوط نیست و  تو هم حق نداری برای درس خواندن و مباحثه کردن ما مزاحم بشوی


Glossary:
انتظار: wait
نا گهان: suddenly
داد: row, loud noise
ترس: fear
رم کردن: to scare
رساندن (resândan): to make arrive, to beckon
محض رضای خدا (mahz-e rezâ-ye xodâ): for God's sake
فرار کردن: to escape, to flee
مذهبی: religious
مسئله (mas'ale): problem, question
اختلاف (extelâf): disagreement, conflict, quarrel
مباحثه: conversation, discussion
آزاد: free
بستری (bastari): ill, confined to bed
گذاشتن: to put, to set, to place
در اینصورت: in this case
گرنه: if not, otherwise
بساط (basât): display, stall, exposition
پهن کردن: to display
کاسب (kâseb): artisan, worker
فروش: sale
تله: trap
مدّتها (moddat-hâ): long time
مدّت: duration, period of time
تحفه:
خوش انصافها (ensâf-ha): 'good justice', to be fair
ساختن (sâxtan): to prepare, to make, to construct, to build
بافتن: to weave
وقف: consecration, fondation pieuse
هیچ حقی: no right
التماس (eltemâs): begging, supplication. sollicitation
بگوش آنها نرفت: 'didn't go to their ears' = they wouldn't listen
بما مربوط نیست: 'isn't attached to us' =  has nothing to do with us
حق نداشتن برای... بکن: do not have the right to do
مزاحم شدن (mozâhem): to disturb
 

No comments:

Post a Comment